مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب...

زهرا ش، امشب با مهربانی از دلتنگی اش برایم گفت و با عمق احساس در آغوش گرفت و توی نگاهش چیزی شبیه نگرانی از حالی بود که شنیده بود. 

دکتر. انگار با من غریبه شده بود، آنهمه حس نزدیکی در دوران حضورم در کلاس قرآن جایش را به یکباره داده بود به یک جمله ی چقدر دلم برایت تنگ شده بود و لبخند زورکی بعدش که احساس زیادی نداشت... 

مثل همیشه زود با آدم ها خودمانی شدم و با بقیه دوستان هدی احوال پرسی خودمانی طور کردم'! اینهمه اعتماد بنفس در من موهبتی الهی ست که سخت دوست دارمش.

هدی ع فکرم را درگیر کرد،  درون گرا بودنش و به تبع آن  ،عمیق بودنش کاملا هویدا بود.. هیچ وقت بلد نشدم و یا نتوانستم مثل آدم های پر رمز و راز درونگرا عمل کنم!

ساجده را که مثل همیشه سنگ تمام میگذاشت در دل تحسین می کردم... 

و خودم  امشب هرچه کردم  نتوانستم به جز لحظات معدودی مثل سایر عروسی ها شلوغ بازی در بیاورم. ته دلم موج میزد شادی از اینکه بروم وسط لی لی کردن ها دست هدی را بگیرم و بچرخانمش تا قند درون دلم از خوشبخت شدنش آب شود... این حالت امشب همه اش برمیگردد به اینکه یک تکه ی دلم سرجایش نبود و مدام بالا و پایین می پرید...

صبوری را یاد تر گرفتم خداراشکر  

اما بی مهری را... هرگز.... 

و این نشان می دهد که محبتت در دلم ریشه دوانده که هیچ چیز نمی تواند مرهم شود برایم، بجز لبخند بینمان... فکر کنم دنیا در همان لحظات به اوج میرسد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا سادات

خداحافظ گل ناز...!

اوج خل بودن دوستای عروس تو همین شعر آخر خداحافظ گل ناز ختم میشه! 

.

.

.

سوم بهمن مثل بیستُ چهار مرداد مثل دوم مهر،  شد یکی از مبارک ترین شب ها..

الحمدلله... الحمدلله... الحمدلله.... 

.

#برویم_باهم_بسازیم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زهرا سادات

چشم زخم!

این زبون!! امان از این زبون!!


ولی جدای از همه مقصر بازی ها، خوبه که از همدیگه توقع معصومیت نداشته باشیم. توقع نداشته باشیم کنارمون یه فرشته ی بی عیب و نقص زندگی بکنه.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
زهرا سادات

لقد خلقنا الانسان فی کبد..


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
زهرا سادات

لتسکونوا الیها...

حالا که با تمام شوق خانه را برایت مهیا می کنم....


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زهرا سادات

چهار

نه اینکه حتما به حرف شوهرم گوش داده ام، نه....

گاهی هم صحبت دعوت نشدن است...

حالا شاید با این توگوشیِ محکم، کمی خودم را بتکانم...

#وقاحت_آدمی... 

.

.

حالا تمام ذوقم شده دیدار آنانی که گرد زمین کربلا را با خودشان به اینجا آورده اند... لحظه شماری می کنم تا بشود دقایقی کنار رفیق ترینم بنشینم... مثل همیشه هدی ساکت بماند تا سر حرف باز شود... و من هم بمانم از کجای این سفر از حالش بپرسم... از قدم زدن هایش.. از خستگی هایش.. از لحظاتی که چشم زاءر به گنبد می افتد... از اشکی که خالص ترین اشک عمر آدم ست ان شا الله... از کدام...

اصلا همه این ها  را بگذار کنار

میخواهم بنشینم کنارت و فقط ببویم... میدانم که رو سیاهان را چه به بوییدن خاک زاءر کربلا... اما تو ارباب... از کرمت... از فضلت... از همان رحمتت حال خوش پیاده روی را در کنار زاءرت به جامانده ها می چشانی... من حتم دارم....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا سادات

سه به اضافه یک بغض

عکس حسنا را که فاطمه فرستاد و یا فکر به در راه بودن هدی...

همه اینها قوت قلب است برای منی که آنقدر نالایقم... اما خوشحالم که رفیقم دختر یک ساله اش را پیاده روی می برد... با آن عروسکش که عزای مجسم است....

همینکه دوستانم در راه ارباب اند....همین را شکر....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا سادات

سه

شب جمعه شد و باز مثل آن روز های دیوانگی سرافکنده سلام دادم ارباب را...

.

.

#بخر_بهای_وجود_خرابم _را..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا سادات

دو

من خدا را در بهم ریختن تصمیم ها و از هم گسستن اراده ها دیدم...
امیرالمؤمنین. 
.
.
ولی مثلا دم.ظهر که پریدم تا دوباره تلفنت را بگیرم و یا آن ده ثانیه ای که صدایت را شنیدم... و یا شب ها... 
.
موکب به موکب دلم باهاته...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا سادات

یک

همینکه پروازت تاخیر داشت و در همین تهران نفس می کشیدی آرامش خاطر بود برایم. این را نمی دانستم تا اینکه بعد چهار ساعت زنگ زدی که شاید تا چندین ساعت بعدش نتوانیم صدای هم را بشنویم، زنگ زدی گفتی خداحافظ.. 

تکه ای از رشته های دلم کنده شد...

.

دلم را با تو فرستادم نجف...درست روبروی حرم. آنجا که سال پیش باهم نشستیم به روضه گوش دادن و سینه زنی... 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا سادات