۲ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

تجربه

این ارامش رو مدیون تلاش هایی هستم که بی وقفه برای رسیدن به خوشبختی و حل مشکلاتمون انجام میدادم. دعا میکردم‌. میپرسیدم. حرف میزدم و حرف میزدم و حرف میزدم...

حالا وقتی یک بحثی بینمان پیش بیاید حتی اگر خیلی حاد شود مطمئنم که دوستم دارد مطمئنم که دوستش دارم و دقیقا بخاطر همین علقه هست که میتوانم در ارامش به حل مسائل فکرکنم. به اینکه ببین چقدر همدیگر را دوست داریم. ببین تا الان چه چاله ها و دست انداز های بزرگی را پشت سر گذاشتیم جانم! ببین که این اتفاقات چاشنی روزگار است! ببین که از پس جریان های گذشته چه تجربه های خوبی را بدست اوردیم!

آب هم که راکد باشد میگندد، جریان زندگی هم ..

و حالا این احوال و این ارامشی که هرچند در دلش ناراحتی هم جای گرفته، اما با صدهزار ماه عسل اول زندگی عوضش نمیکنم دلبر من. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا سادات

۲۴ سالگی

بعد از تقلاکردن برای بازیابی رمز عبور و تبریک به ورود مجددم برای تخلیه روانی این روان پراز هیجانم سلام عرض میکنم.

و اما بعد

دیشب گوشم رو برای شنیدن نقد رفیقانه ی حسین باز کردم، گارد ناخوداگاهم رو شکستم، باورهای غلطی که تا اون لحظه بهشون بها میدادم تا کم کاریام رو جبران کنم گذاشتم کنار، چند لحظه "فقط" گوش کردم. بعد فکرکردم. بعدم بهش گفتم ممنون که این حرفا رو بهم زدی، درسته نقد بود، نقد به جایی هم بود، اما شاید برای اولین بار بود که گرمی یک حمایت تمام قد رو ازت دریافت کردم.

دلم قرص شد. به کارهام. به هدف هام. به درس خوندنم. به ارمان هام حتی...

بنظرم ۲۴ سالگی حتی اگر ۳ماه هم ازش گذشته باشد و تو رو تو اشوب ورود به ۲۵ سالگی و اضطراب دیرشدن همه چیز... رهات کرده باشه، بازهم، زمان قابلیت این رو داره که بتونی دوباره اراده کنی، قصد کنی، عزمت رو جزم کنی. 

خدا تا ابد این "یاعلی" گفتن ها رو از ما نگیره.

بحق علی...

یاعلی مددی..

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا سادات