دلم رفیق میخواد. ازونا که وقتی لحن پیام دادنتو میبینه میفهمه یه چیزیت شده‌ ازونا که وقتی میگی چیزی نیست یا حقیقت رو کامل نمیگی سه پیچ میشه که پس چته؟ مگه درد تو درد منم نیست؟ 

نه از اینایی که وقتی بهش میگی بی معرفت خب یه موقع هاییم تو ازم خبر بگیر بگه قبول دارم روش من بده ولی من واقعا تلفنی/پیامکی نیستم‌ ازین جوابایی که ته دلت میفهمی خیلی اولویت نیستی براش. تلخه نه؟ تلخ تر اینه که میدونی واقعا رفیقته، واقعا همو دوست دارید، اما اینهمه سال گذشته و الانا سال به سال گاهی لحظات میاد که میبینید چقدررر حرف همو میفهمید، گاهی لحظاتم میاد که فکر میکنی دورترین رفیق ها شدید از هم! چه پارادوکس ناجوری!

دیگه بیخیالش میشی، ترجیح میدی تو خودت باشی،۲۵ سالگی داره خیلی بزرگم میکنه، اونقدری که بزرگترین غمت رو هم مدت زیادی تو خودت نگهداری. و دلت پربکشه برای رفیقای واقعیت! برای اونایی که الان مشغولن به زندگیاشون. و تو هنوزم نمیدونی، این انتظاره تو رفاقت، خوبه یا بد؟ سازنده س تا یه حدیش یا مخربه؟

دلمیکدوستمیخواهدکهاوقاتیکهدلتنگم، بگویدخانهراولکنبگومنکیکجاباشم...