ازینجا که منم

لعنت به چشم هایی که هم دلتنگ می شوند هم سرخ

دستمو بگیر.

دنیا سخته ولی ارامش باید داشته باشه کمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا سادات

سکوت

مثل شراب می مونه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زهرا سادات

حلقه وصل

اصلا باید قربان صدقه ی تمام اختلافات بین زن و شوهر رفت و تمام دلخوری های بین این ها را نوش جان کرد

بارز ترین لطف خداست به ادمی این اختلاف ها و دلخوری ها!

انگار کن خدا خاکشیر وجودت را هم زده و بدی هایت را آورده روی لیوان تا قشنگ ببینی شان!


الحمدلله

یا فاطمه الزهرا بنت رسول الله... یا حجه الله علی خلقه... یا سیدتنا و مولاتنا....یا سیدتنا و مولاتنا...یا سیدتنا و مولاتنا...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زهرا سادات

عطر نرگس...

بسم الله

چه کنم دست خودم نیست که گاهی نوشتن از کفم می رود شاید باور نکنی مدت هاست هم اینترنت خط را یادگرفتم چجوری به لبتاب وصل کنم هم لب تاب چند وقت است که در خانه ی مان چمباتمه زده! از کجای احساس این روزهام بگم؟ از حال غریبی که به هدی دارم و میدونم داره به روزهای ارامش ولی سختش نزدیک میشه ولی من هنوز درک نکردم فلسفه ی دوری هدی رو.. دلم لک زده برای گپ و گفت هامون برای اینکه دوباره بهش بگم رفیق دلم! اصلا بعضی رفاقت ها خاصن. هیچ جوره نمیشه وصفشون کرد. شاید جمله ای برای نوع رفاقت با ساجده پیدا نکردم که گفتم بهترین رفیق و جمله ای برای رفاقتم با هدی. که خودت میدانی برکات این رفاقت ها را... دلم برای یک کوفت گفتن هایش تنگ شده دلم برای فهمیدن حالم توسطش..برای فهمیدن حالش.. دلم برای "خودش" تنگ شده. برای یک قرار ساده ی بی ریا تو کراسه ی کوفتیده با یک چایی "دورچین" و هدیه هایی مه بی مناسبت و با مناسبت برای هم می گرفتیم... حالا انقد روز است که درست و حسابی ندیدمش که از دستم در رفته اخرین باری که کادو دادمش کی بود.. میدانم سرش شلوغ است.. اخ.. بگذریم...

روزهایی که بعد نماز صبح نمی خوابم و اگر بشود حدیث کسا میخوانم و آب یس و بعدش رادیو معارف را روشن میکنم و سراغ کارهایم می روم را دوست دارم. خانه بودنم را دارم دوست میدارم! اینکه اولین کارم می شود سراغ آشپزخانه رفتن وبا عشق تمیز کردن خانه ی دومم در خانه! با دقت تمام لک های گاز را میگیرم. روی اپن را با ظرافت تمیز میکنم. رادیو معارف مثل همیشه برنامه اجرا میکند. تلویزیون دیگر اغنایم نمیکند. مزخرف تر از همیشه شده. معلوم نیست چه به خورد مردم می دهند که اینقدر زندگی نکردن بلدند همه! دقیقا شده ام مثل مامان! ردپای برخوردهای مامان را درخودم میبینم و میگویم الله اکبر ازین همه شباهت مادر و دختر! گاهی هم می ترسم که شبیه مادرم باشم و گاهی هم خوشحال می شوم. نوستالژی های با نمکی دارد اخه برایم... ظهر می شود و نماز میخوانم. پنجره ی آشپزخانه را باز میکنم. یاد روزی میفتم که باذوق گل نرگسم را روی پنجره گرفته بودم و از جهات مختلف با حلقه ام ازش عکس میگرفتم! اولین بارم بود در عمرم که گل نرگس داشتم! یاد حرف فاطمه میفتم همش. یادمه که قبل عقد بهم گفت حرف بقیه مهم نیست تو حلقه خریدن، امیدوارم تا اخر عمرت وقتی حلقه تو نگاه میکنی عشق کنی که صاحب داری! اون موقع زیاد نفهمیدم چه میگوید ولی الان چرا... حلقه ام از بس ساده بود هیچکس از خانواده ام خوششان نیامد و کلی تو ذوقم هم زدند ولی من با عشق بهش نگاه میکردم چون با عشق مورد علاقه مو خریدم! بگذریم.

امروز صبح هم بعد نماز صبح نمی خوابم . از خودم خجالت میکشم. از خدایم بیشتر... که نماز صبح هایم دوباره دارد به اخر وقت نزدیک می شود. بعد نماز مامان میرود خانه. دیشب هم یکی از همان شب هایی بود که حسین نبود و شب بدون اغوشش برام صبح شد. فردا شب مهمان داریم و این بار مامان اینای خودم. تجربه شد برایم که کارهایم را روز قبل بکنم. ناهار را با ذوق میگذارم و رادیو معارف با بعد از چرخ زدن در کانال های تلویزیون روشن میکنم. زیاد نمیگذرد که میاید به خانه. کمی بعد از صبحانه می رود خرید ها را بکند و من از همه جا بی خبر میروم سراغ ژله و سالاد درست کردن که مثل سری قبل موقع مهمونی نفله نشم. از در میاد تو. خوشحاله. میگه حدس نمیتونی بزنی چی خریدم. دوباره میره و میاد بالا در رو باز میکنم یهو دلم خالی میشه. اینهمه نرگس!.............................. مست میشم!

تا پنج دقیقه نمیتونم حرف بزنم! ته دلم غصه میخورم نکنه الان انقد گل خریده دیگه تا چند وخ برام گل نخره!!!! یعنی بدترین فکر!! که خودمو لوس میکنم و میگم اگه زود خشک بشن چیییییییی؟؟!!! ای خدا شکرت...

ناهار اماده میشه. تا این ناهار ما تموم بشه صد نفر زنگ میزنن میگم جواب نده ولی میگه از سرکاره. خوشحال میشه. لبخند پهن میشه تو صورتش. تلفن رو قطع میکنه و اتفاقی که فکر میکردیم فقط و فقط باید خدا کمک کنه تا رخ بده ،افتاده! هنگ میکنم. صبح...گل نرگس... خبرخوش... چه روز خوبی .. میگه برم سجده شکر کنم؟ میگم من کی باشم که بگم. دلم میگیره از بد بودنم اینهمه... ته دلم دم ظهر لرزید . اقای فرحزاد تو سمت خدا گفت امام صادق گفتن تحت هیچ شرایطی از ما روتون رو برنگردونید.... دلم اون موقع لرزید... گفتم با همه روسیاهیم... چشم.... 

بوی نرگس کل خونه رو پر کرده

یکی از بهترین روزهای زندگی مشترک بود شاید.

باباجونم .قربونت برم که همیشه حرفات تو گوشمه. 

بگو: هذا من فضل ربی....

الحمدلله الحمدلله الحمدلله

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
زهرا سادات

کوفتی به نام امتحان

دارم دنبال ژله های مختلف میگردم پیش خودم میگم مهم نیست که اقای خونه امشب و دیروز بی حوصله ست و داره حوصله منو هم سر می بره. من امشب وقتی از پیش دوستاش برگشت یه ژله ی رنگین کمان ب همین دو رنگ ژله کاملم درست میکنم به مناسبت میلاد سیدالکریم و اینکه قرارمان این بود مناسبت ها در خانه پررنگ باشند. گلستان رو باز میکنم. نمره روش تحقیق تموم انرژی مو میکشه....انگار یهو مخم سوت بکشه و یخ کنه. مات میمونم به صفحه مانیتور. امتحان فردا  هم سه واحدیه و اگه فردا رو هم گند بزنم دیگه امیدی برای واحد بالا برداشتن نمی مونه. این ترم خسته کننده ترین امتحان های این 5ترم بود. نمیدونم شاید به لحاظ ظاهری ترم 4 امتحاناتش سخت تر بود. هرچی بود اون موقع عقد  بود و دوری..الان نزدیکی و دوری... الان نزدیکی و کسل شدن... الان ...
هنوز از خواب بلند نشده. گیرپاچ میکنم گاهی اوقات. زندگی مشترک خوب بهم نشون داد که صبرم و تحملم و زنانگی ام و ارامشم چقدر است...
الحمدلله...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زهرا سادات

میم مثل...

فلسفه ی گم شدن انگشتر فیروزه ی حسین...
.
.
.
......
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زهرا سادات

همه ی پناهم تویی

فرو خوردن بغض هر لحظه

صدا کردنت از ته قلبم

خداروشکر که حداقل میدونم تا حدی درست رو...

کمکم کن تاثیر گذاری رو....






دارم به اندازه زن بودن واقعی ... پوست دلم ترک میخوره

اخیش...

باید بی پناهیم فقط تو اغوش تو پناه شه...





الحمدلله که با ازدواج خیلی چیزها رو فهمیدم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زهرا سادات

نزدیکترین کسم..

فک میکنم باید خوشحال باشم که مقید به اسلام و بعد اون مقید به حرفای پناهیانم..

گاهی حس میکنم اینو

البته که خودت داری حالیم میکنی

که من بی کس ترینم

که همه ی ما بی کسیم

و این رو با ازدواج و سوره ی توحید می فهمونی...

فهمیدم که شاید وارد سخت ترین امتحان زندگیم شدم 

تو اینجایی که من وایسادم سخت ترین امتحان همینه برام

و شاید طولانی ترینش...

و امتحانی که فکر میکنم توش خیلی بزرگ خواهم شد...

این تنهایی های فطری رو به جونم می خرم... به خون م میخرم... که "تو" رو بدست بیارم... که به "تو" نزدیک شم...

من اعتراف میکنم

که بی کس تر شدم

و خوشحالم که اینو فهمیدم..

خدایا شکرت...

بهم بفهمون همه کسم تویی

حسینته...

مادرمه...

آخ ما...در......


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زهرا سادات

در آستان لطفت..

بسم الله

اینکه لب تاب و اینترنت همیشه در دسترسم نیست خوب نیست ولی خب خدا نوت های موبایل را از ما نگیرد! باید با زن بابا ساخت!

تو خودت از حال دلم خبر داری....

.

.

.

اینکه ادم بعد اربعین حس کند خدایش کمرنگ شدست باید سر بر استان وجودیش به خاک بگذارد...

باید همه عالم و ادم را رها کند و با خودش حرف بزند....

.

.

باید امام زمانش را بخواند..

.

.

خدایا شکرت...شکرت..شکرت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا سادات

اربعین

بسم الله الرحمن الستار...........


حالم این است

که

بین یک جمعیت فرشته ، یک سگ را طلبیدی............







تو خودت میدانی چقدر برحذر بودم همیشه ازین نام...ولی شدم لایقش!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
زهرا سادات