فک میکنم باید خوشحال باشم که مقید به اسلام و بعد اون مقید به حرفای پناهیانم..

گاهی حس میکنم اینو

البته که خودت داری حالیم میکنی

که من بی کس ترینم

که همه ی ما بی کسیم

و این رو با ازدواج و سوره ی توحید می فهمونی...

فهمیدم که شاید وارد سخت ترین امتحان زندگیم شدم 

تو اینجایی که من وایسادم سخت ترین امتحان همینه برام

و شاید طولانی ترینش...

و امتحانی که فکر میکنم توش خیلی بزرگ خواهم شد...

این تنهایی های فطری رو به جونم می خرم... به خون م میخرم... که "تو" رو بدست بیارم... که به "تو" نزدیک شم...

من اعتراف میکنم

که بی کس تر شدم

و خوشحالم که اینو فهمیدم..

خدایا شکرت...

بهم بفهمون همه کسم تویی

حسینته...

مادرمه...

آخ ما...در......