این ارامش رو مدیون تلاش هایی هستم که بی وقفه برای رسیدن به خوشبختی و حل مشکلاتمون انجام میدادم. دعا میکردم‌. میپرسیدم. حرف میزدم و حرف میزدم و حرف میزدم...

حالا وقتی یک بحثی بینمان پیش بیاید حتی اگر خیلی حاد شود مطمئنم که دوستم دارد مطمئنم که دوستش دارم و دقیقا بخاطر همین علقه هست که میتوانم در ارامش به حل مسائل فکرکنم. به اینکه ببین چقدر همدیگر را دوست داریم. ببین تا الان چه چاله ها و دست انداز های بزرگی را پشت سر گذاشتیم جانم! ببین که این اتفاقات چاشنی روزگار است! ببین که از پس جریان های گذشته چه تجربه های خوبی را بدست اوردیم!

آب هم که راکد باشد میگندد، جریان زندگی هم ..

و حالا این احوال و این ارامشی که هرچند در دلش ناراحتی هم جای گرفته، اما با صدهزار ماه عسل اول زندگی عوضش نمیکنم دلبر من.