دارم لباس چرک ها رو میریزم تو لباسشویی، پیراهن سورمه ای تو بر میدارم، استیناش بالاس... لبخند میشینه رو لبم. بوی عطرت نرفته ازش. دستمو دوباره از توی ماشین برمیگردونم طرف بینی م و لباسو میارم نزدیک شامه م... مممممم.... بوی عطر توعه... بو می کشم....