اتفاقات زندگی ات را که بهتر نگاه کنی میبینی حکمت های خدا را میبینی دست خدا را که دارد نشانت میدهد یک پر از آرزوهایت را

این دوری دوهفته ای نعمتی بود از جانب حق تعالی که نشانم دهد به عمل کار برآید به سخندانی نیست...

لحظاتی که سخت دلتنگ میشدم، لحظاتی که در دلم میگفتم الان باید تو کنارم می بودی، الان باید باهم راه می رفتیم، الان باید اینجا کنار هم... در تمام این لحظات و حس دلتنگی و سکوت وقتی برای یک لحظه به همسران مدافعین حرم فکر می کردم....به میوه های دلشان... دلم هُرّی میریخت... که خوشا ایمانی که آنان دارند....خوشا دل دریایی که دارند... خوشا قربانی دادن.... خوشا....

در همین بین یاد همسر آقا مصطفی افتادم، آخرین بار که یک ماه پیش حدودا دیدمش چقدر شکسته شده بود... سال های بعد شهادت به کنار که یقین دارم صبری که خدا میدهد را... آن سال های بین بودن و نبودن اقا مصطفی را چگونه درک کنم....

خانواده تشکیل دادن همه اش روضه ی مجسم است...

بگذریم از دلتنگی بچه ها و بگذریم....

بماند بقیه اش....